آرامش مینا و مهدی

اولین های باراد

مامان جون از همون روز های اول چشم های خوشگلت باز بود و با صدا ها و بازی هایی که باهات میکردیم عکس العمل نشون میدادی و میخندیدی اولین حرفت اااا گیگه بود وقتی از چیزی خوشت می امد همش میگفتی اااا گیگه  2ماهت بود اولین باری که گفتی ماما 4ماهت بود تا گریه میکردی میگفتی ا ماما ماما ماما البته نمیدونستی ماما یعنی چی 4ماهگی تا 7ماهگی میگفتی ولی بعدش یادت رفت انگار دیگه نگفتی اولین باری که صدا با اراده از خودت در اوردی صدای قار قار بود که بهت میگفتم کلاغه میگه شما میگفتی قار قار باورت میشه 2ماه و2هفته بودی دردت به جونم فیلمت هم هست تو بیمارستان بستری شده بودی. اولین مسافرتی که 3تایی رفتیم تهران بود قربون شکلت برم دوست نداشتم اولین سف...
17 تير 1397

اولین تار سفید

امروز داشتیم با،بابا حرف میزدیم که چه بده که خیلی ها که از من کم سن و سال تر هم هستن تک و توک تو موهاشون سفیده و خوشبختانه موهای مامان مینا مشکی مشکیه عصر طبق معمول همیشه شما رو بردیم رسوندیم خونه مامانی که من و بابا بریم سرکار از اونجایی که 80 درصد شب ها ما خونه مامانی هستیم گفتم مامانی شام درست نکن من از خونه میگو میارم دور هم بخوریم شمارو که رسوندیم خونه مامانی دیدم ای دل غافل میگو یادم رفته شمارو گذاشتیم خونه مامانی و بابا هم رفت مغازه من رفتم خونمون و میگو برداشتم .... تو اسانسور خوش و خرم داشتم تو اینه نگاه سیاهی موهام میکردم و از صمیم قلبم خوشحال بودم دیدم یه چیزی انگار تو موهام برق میزنه چشم هامو تیز کردم و رفتم جلوتر انگار یکی...
11 تير 1397
1